و امّا آخرین خبری که از دختر عموها دارم مربوط به حدود ده سال قَبله! 

ربابه، عروسِ عموش و زن داداشِ رقیه شده.

ثریا هم با یه پسری ازدواج کرد و صاحب یه پسر شد اما تو همون سالهای اول زندگی مشترک، طلاق گرفت و واردِ کار فیلمبرداری از مجالس شده انگار.

رقیه هم تا اون زمان، مجرد بود.

ولی اون بچه های سرخوش با لپهای گلی و چشمهایی که از شادی و سادگی برق میزد، منو اون قادری محبوبشون رو هنوز یادشون هست؟

و اینکه اگه منو باز تو خیابون ببینند، با سرخوشی صِدام می کنند؟

اگه بدونند که چقدر محتاج اون صدا کردنهای با محبتشونم

که اگه میدونستند، همین امروز باباهاشونو برای چراغونی دلِ تاریک و غمگینم، روانه خونه ی سوت و کورم می کردند!!

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها